باران باران ، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

شور بودنم

یک روز با باران

باران گلی امروز خیلی خوش گذشت . امروز جمعه بود . طبق روال عادی 7-7.30 بیدار شدی . صبحانه عدسی داشتیم . خاله سمیه هم اینجا بود . کمی بعد از صبحانه  رفتیم بیرون خرید میوه و صیفی جات از تره بار . اونجا تو کیف پول من به دست مادر خرج شده بودی و فروشنده ها چه لذتی می بردند که از دست تو پول بگیرند . بعد رفتیم و 2 تا بستنی خریدیم یکی وانیلی برای تو و یکی قهوه برای من . رفتیم توی پارک  توی آفتاب نشستیم و خوردیم . نصف های بستنی مون بودیم که پیشنهاد دادی بستنی ها مون رو عوض کنیم . من خیلی خوشم اومد و در کمال ناباوری تو تمام بستنی قهوه ی منو تا ته خوردی . بعد رفتیم توی پارک بگردیم تو به آسمون به درختا به گلا به برگ ها به خورشید به همه گفتی که ...
13 آبان 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شور بودنم می باشد